سحرگاهان که مخمور شبانه ۴۲۸
Update: 2025-11-26
154
Description
غزل نمره ۴۲۸
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل
سحرگاهان که مخمور شبانه
گرفتم باده با چنگ و چغانه
نهادم عقل را رهتوشه از می
ز شهر هستيش کردم روانه
نگار میفروشم عشوهای داد
که ايمن گشتم از مکر زمانه
ز ساقی کمانابرو شنيدم
که ای تير ملامت را نشانه
نبندی زان ميان طرفی کمروار
اگر خود را ببينی در ميانه
برو اين دام بر مرغی دگر نه
که عنقا را بلند است آشيانه
که بندد طرف وصل از حسن شاهی
که با خود عشق بازد جاودانه
نديم و مطرب و ساقی همه اوست
خيال آب و گل در ره بهانه
بده کشتی می تا خوش برانيم
از اين دريای ناپيداکرانه
وجود ما معماییست حافظ
که تحقيقش فسون است و فسانه
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
In Channel









این که وجود ما معمای هست هم نیازی نیست حافظ به ما بگه و منو به وجد بیاره اینو همه دنیا میدونن از اولین انسان این رو میدونست تا همین حالا هنر حافظ اینه که شعر کرده که در مغز ها ماندگار بشه مثل یه اثر هنری از تابلوی شام آخر یا مسیح در بیابان که یه سری موارد رو تونسته هنرمندانه اون رو به تصویر بکشه آیا مهمه مسیح واقعا اون طور بوده اون لباس رو پوشیده یا نه یا لوکیشن درست بوده یا نه چون هنره شعر هم همینه خواهشاً اون رو یه چیز واقعی نشون نده
قرار نیست که ما واقعا درک کنیم کل جهان رو چون بی نهایته ولی ما باید روی چیز های تمرکز کنیم که میشه ابزار ساخت و از اون ابزار برای زندگی بهتر جامعه و خودمون باشیم این که فیزیک کوانتوم داره توضیح میده جهان زیر اتمی رو ما نمی تونیم ببینم و به قطعیت 100%برسیم که اون رو باور و اصل قرار بدیم همین که برامون ترانزیستور و ام ار ای و این محصولات جانبی رو میخوایم هدف ما چیز دیگری باید باشه حالا ما باید ببینم این نگاه عارفانه در اخر چی برای ما به ارمغان میاره
چرا اصل رو بر شک به همه چیز نزاریم چرا سهروردی چرا عرفان چرا شک نکنیم چرا دنباله روی فلسفه علم نشیم با این فرق که اون نگاه میتونه منجر به جامعه غربی بشه با این حد تکنولوژی و پیشرفت و توسعه نگاه عرفانی که من سگ در گاه پیرم هم میشه تاجیکستان و افغانستان و ازبکستان
نیازم نیست تو بگی که جزییات انسان کامل رو حفظ نکنیم من اگه بخوام روی چیزی تمرکز کنم آخرین انتخاب هم این کتاب نیست
من و دوستم کنار یه درخت توی یه شب کاملا تاریک نشسته بودیم اون ماشروم مصرف کرده بود و فردای اون روز به تمام مقدسات عالم قسم میخورد که من تمام ریشه های درخت رو دیدم مثل افلاطون که داری میگی دیده چون احتمالا زیاد بهش فکر کرده در رویا و خواب اون رو دیده دلیل نمیشه که وجود داشته باشه دیدن و این یه نظریه بیش نیست ولی نظریه خوبیه و البته مدرک هم برای این حرفت که میگی افلاطون گفته من دیدم هم بیار
با مغز هم میشه به یقین رسید من الان مغز خودم رو ندیدم مکاشفه هم نکردم جای هم نرفتم ولی یقین دارم که مغزم چه شکلیه افلاطون هم با تفکر به این رسیده خواهشاً اگر میخوای از افلاطون حرف بزنی مدرک معتبر ارائه بده برای حرفات این که افلاطون هم مثل حافظ فلان کارو کرد و رفت و دید این دیگه بر من پوسیده نیست که داری 100% چرت میگی و از اسمشون معتبر تر از حافظه میخوای این توهمات رو لباس عقل بپوشونی
این که همیشه حس می کنی مرد ها مقصر هستن توی رابطه فک نمی کنی مال اون احساس قربانی بودنی که مادرت در بچگی بهت منتقل کرده نیست
مادرت دریافت نکردی این نمی دونه مال اون باشه که با این همه پیشنهاد و نظری که دخترا بهت میدن جرات رابطه جدی رو نداری چون دنیا با فانتزی فرق داره
حتی فانتزی های خودت رو هم داری به ما قالب میکنی که فلان مدل مو دخترا اینه و فلان مدل مو اینه اینا فانتزی هاته مثل حافظ که سر شار از این مدل فانتزی هاست که من حتی ارزش ندارم خاک در کوی یار باشم که اون از روی من رد بشه یا توف کنه روم اینارو میتونم درک کنم بلاخره دنیا و آدما تغییر کردن بعضی ها دوست دارن برده باشن تا لذت جنسی بیشتری ببرن ولی تو خودت که میگی بر ساخته نداشته باشین این حرفا به نظرت این نوع افکار سر چشمه از خانوادت نیست مادر و پدرت که از هم جدا شدن یا از این نیست که احساس امنیت از مادر
برا چی ما نمی تونیم راجب دخترا و مو هاشون حرف بزنیم دلیل حرفت چیه چطور ارزش گذاری کردی حرف های که دخترا میزنن نسبت به حرف های مردانه با ارزش تره
عالی بود سپاس
سلام فرازان جان🌱💚🌱 لطفا عکس قوری پیرکس و وارمر تو بزار ببینیم . برام جای معماست آخه اینا چه شکلی هستن.
تابستون به همسرم گفتم موهامو کوتاه کنه و کوتاه کرد. دلیلش این بود که موقع شستن و خشک کردن خیلی وقتمو میگرفت. و همینطور شانه کردن صبحها، قبل از سر کار رفتن...
امروز ۱۴۰۴/۰۹/۰۷ تهران غرق شده در دود و هنوز باران نبومده
فرزان جان من دلم میخواد یه اهنگ برات بفرستم کجا بفرستم میبینیش؟
عجب غزلی بود فرزان جان.... یه مدته فهمیدم جواب سوالهای خیلی سخت میشه هر دو. جبر یا اختیار؟ توکل یا تلاش؟ دعا یا پذیرش هر چیز؟و حالا فنا مطلق در او یا باقی ماندن درکی از خود تا ابد؟ واقعاً این جهان جهانه عدم قطعیته.... و آن را که خبر شد ، خبری باز نیامد...🙏🤍
بستن زخم هایم مرا می آزرد بعد از آن، هرچه به سرم آمد مرا آزرد. گاه گاهی کلید را مییابم و به اعماق هستی ام میروم. آنجا بسراغ آینهای تیره میروم که تصاویرِ سرنوشت روی آن بخواب رفته اند. آنجا کاری ندارم جز اینکه بر آینهٔ گردگرفته خم شوم و تصویرم را ببینم؛ که کاملاً شبیه توست. 🔏جملات پایانی کتاب «دمیان» از هرمان هسه
شاهد باشید ما فرزین رو طلاق ندادیم 🤌 این زن خودش رفتنی بود
کاش همقدم بودم با شما اما خیلی دورم تازه اپیزود ۲۳ ام، و این خیلی غمگینم میکنه....
دارم فکر میکنم حدود 1ماه دیگه کم و بیش غزلها تموم میشه،، بعدش فرزین کجا میره. تنهامون نذاره،امیدوارم همسر وفاداری باشه🌸