Discover
رواق / Ravaq
رواق / Ravaq
Author: فرزآن
Subscribed: 1,072,573Played: 69,448,100Subscribe
Share
© Farzin Ranjbar
Description
میترسید بیآنکه بداند میترسد.
غمگین بود بیآنکه بداند از چه.
میخواست برود، بیآنکه بداند به کجا.
دلتنگ بود، بیآنکه بداند برای که.
_
پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم میپردازه و سادهتر از اسمش، ریشهی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی میکنه، غمها، ترسها، آرزوها.
هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم
غمگین بود بیآنکه بداند از چه.
میخواست برود، بیآنکه بداند به کجا.
دلتنگ بود، بیآنکه بداند برای که.
_
پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم میپردازه و سادهتر از اسمش، ریشهی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی میکنه، غمها، ترسها، آرزوها.
هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم
543 Episodes
Reverse
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۴۳۵مفعول و فاعلاتن مفعول و فاعلاتنبا مدعی مگوييد اسرار عشق و مستیتا بیخبر بميرد در درد خودپرستیعاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آيدناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستیدوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانمبا کافران چه کارت گر بت نمیپرستی؟سلطان من خدا را زلفت شکست ما راتا کی کند سياهی چندين درازدستی؟در گوشهی سلامت مستور چون توان بودتا نرگس تو با ما گويد رموز مستیآن روز ديده بودم اين فتنهها که برخاستکز سرکشی زمانی با ما نمینشستیعشقت به دست طوفان خواهد سپرد حافظچون برق از اين کشاکش پنداشتی که جستیSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۴۳۴مفعول و فاعلاتن مفعول و فاعلاتن ای دل مباش يک دم خالی ز عشق و مستی وآنگه برو که رستی از نيستی و هستی گر جان به تن ببينی مشغول کار او شو هر قبلهای که بينی بهتر ز خودپرستی با ضعف و ناتوانی همچون نسيم خوش باش بيماری اندر اين ره بهتر ز تندرستی در مذهب طريقت خامی نشان کفر است آری طريق رندی چالاکی است و چستی تا علم و عقل بينی بیمعرفت نشينی يک نکتهات بگويم خود را مبين که رستی در آستان جانان از آسمان ميانديش کز اوج سربلندی افتی به خاک پستی خار ار چه جان بکاهد گل عذر آن بخواهد سهل است تلخی می در جنب ذوق مستی صوفی پيالهپيما حافظ قرابهپرهيز ای کوتهآستينان تا کی درازدستی؟Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۴۳۳فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلنای که بر ماه از خط مشکين نقاب انداختی لطف کردی سايهای بر آفتاب انداختی تا چه خواهد کرد با ما آب و رنگ عارضت حاليا نيرنگ نقشی خوش بر آب انداختیطاعت من گرچه از مستی خرابم رد مکنکاندرین شغلم به امید ثواب انداختی گوی خوبی بردی از خوبان خلخ شاد باش جام کيخسرو طلب کافراسياب انداختیداور داراشکوه ای آن که تاج آفتاب از سر تعظيم بر خاک جناب انداختی باده نوش از جام عالمبين که بر اورنگ جم شاهد مقصود را از رخ نقاب انداختیزينهار از آب آن عارض که شيران را از آن تشنهلب کشتی و گردان را در آب انداختی هر کسی با شمع رخسارت به وجهی عشق باخت زان ميان پروانه را در اضطراب انداختی گنج عشق خود نهادی در دل ويران ما سايهی دولت بر اين کنج خراب انداختی خواب بيداران ببستی وانگه از نقش خيال تهمتی بر شبروان خيل خواب انداختی پرده از رخ برفکندی يک نظر در جلوهگاه و از حيا حور و پری را در حجاب انداختی از فريب نرگس مخمور و لعل میپرست حافظ خلوتنشين را در شراب انداختیSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۴۳۲مفعول و فاعلاتن مفعول و فاعلاتنمخمور جام عشقم ساقی بده شرابیپر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبیوصف رخ چو ماهش در پرده راست نايدمطرب بزن نوایی ساقی بده شرابیشد حلقه قامت من تا بعد از اين رقيبتزين در دگر نراند ما را به هيچ بابیدر انتظار رويت ما و اميدواریوز عشوهی وصالت ما و خيال و خوابیمخمور آن دو چشمم آيا کجاست جامیبيمار آن دو لعلم آخر کم از جوابی؟حافظ چه مینهی دل اندر در خيال خوبان؟کی تشنه سير گردد از لمعهی سرابی؟Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۴۳۱مفاعیلن مفاعیلن مفاعیللبش میبوسم و درمیکشم می به آب زندگانی بردهام پی نه رازش میتوانم گفت با کس نه کس را میتوانم ديد با وی لبش میبوسد و خون میخورد جام رخش میبيند و گل میکند خوی بده جام می و از جم مکن ياد که میداند که جم کی بود و کی کی؟ بزن در پرده چنگ ای ماه مطرب رگش بخراش تا بخروشم از وی گل از خلوت به باغ آورد مسند بساط زهد همچون غنچه کن طی چو چشمش مست را مخمور مگذار به ياد لعلش ای ساقی بده می نجويد جان از آن قالب جدایی که باشد خون جامش در رگ و پی زبانت درکش ای حافظ زمانی حديث بیزبانان بشنو از نیSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۴۳۰مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می علاج کی کنمت آخرالدواء الکی ذخيرهای بنه از رنگ و بوی فصل بهار که میرسند ز پی رهزنان بهمن و دی چو گل نقاب برافکند و مرغ زد هوهو منه ز دست پياله چه میکنی هی هی (چو هست آب حیاتت به دست تشنه ممیرفلا تمت و من الماء کل شئ حی)شکوه سلطنت و حسن کی ثباتی داد! ز تخت جم سخنی مانده است و افسر کی خزينهداری ميراثخوارگان کفر است به قول مطرب و ساقی، به فتوی دف و نی زمانه هيچ نبخشد که بازنستاند مجو ز سفله مروت که شيئه لا شی نوشتهاند بر ايوان جنةالماوی که هر که عشوهی دنیا خريد وای به وی سخا نماند سخن طی کنم شراب کجاست بده به شادی روح و روان حاتم طی بخيل بوی خدا نشنود بيا حافظ پياله گير و کرم ورز و الضمان عليSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۴۲۹مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلنساقی بيا که شد قدح لاله پر ز می طامات تا به چند و خرافات تا به کی؟ بگذر ز کبر و ناز که ديدهست روزگار چين قبای قيصر و طرف کلاه کی هشيار شو که مرغ سحر مست گشت هان بيدار شو که خواب عدم در پی است هی خوش نازکانه میچمی ای شاخ نوبهار کآشفتگی مبادت از آشوب باد دی بر مهر چرخ و شيوهی او اعتماد نيست ای وای بر کسی که شد ايمن ز مکر وی فردا شراب کوثر و حور از برای ماست و امروز نيز ساقی مهروی و جام می باد صبا ز عهد صبی ياد میدهد جان دارویی که غم ببرد درده ای صبی حشمت مبين و سلطنت گل که بسپرد فراش باد هر ورقش را به زير پی درده به ياد حاتم طی جام يک منی تا نامهی سياه بخيلان کنيم طی زان می که داد حسن و لطافت به ارغوان بيرون فکند لطف مزاج از رخش به خوی مسند به باغ بر که به خدمت چو بندگان استاده است سرو و کمر بسته است نی حافظ حديث سحرفريب خوشت رسيد تا حد مصر و چين و به اطراف روم و ریSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۴۲۸مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل سحرگاهان که مخمور شبانه گرفتم باده با چنگ و چغانه نهادم عقل را رهتوشه از می ز شهر هستيش کردم روانه نگار میفروشم عشوهای داد که ايمن گشتم از مکر زمانه ز ساقی کمانابرو شنيدم که ای تير ملامت را نشانه نبندی زان ميان طرفی کمروار اگر خود را ببينی در ميانه برو اين دام بر مرغی دگر نه که عنقا را بلند است آشيانه که بندد طرف وصل از حسن شاهی که با خود عشق بازد جاودانه نديم و مطرب و ساقی همه اوست خيال آب و گل در ره بهانه بده کشتی می تا خوش برانيم از اين دريای ناپيداکرانه وجود ما معماییست حافظ که تحقيقش فسون است و فسانهSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۴۲۷مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن چراغ روی تو را شمع چرخ پروانه مرا ز حال تو با حال خويش پروا نه خرد که قيد مجانين عشق میفرمود به بوی سنبل زلف تو گشت ديوانه به بوی زلف تو گر جان به باد رفت چه شد؟ هزار جان گرامی فدای جانانه من رميده ز غيرت ز پا فتادم دوش نگار خويش چو ديدم به دست بيگانه چه نقشهها که برانگيختيم و سود نداشت فسون ما بر او گشته است افسانه بر آتش رخ زيبای او به جای سپند به غير خال سياهش که ديد به دانه به مژده جان به صبا داد شمع در نفسی ز شمع روی تواش چون رسيد پروانه مرا به دور لب دوست هست پيمانی که بر زبان نبرم جز حديث پيمانه حديث مدرسه و خانقه مگوی که باز فتاد در سر حافظ هوای ميخانهSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۴۲۶از خون دل نوشتم نزديک دوست نامه اني رايت دهرا من هجرک القيامه دارم من از فراقش در ديده صد علامت ليست دموع عيني هذا لنا العلامه هر چند کآزمودم از وی نبود سودم من جرب المجرب حلت به الندامه پرسيدم از طبيبی احوال دوست گفتا في بعدها عذاب في قربها السلامه گفتم ملامت آيد گر گرد دوست گردم و الله ما راينا حبا بلا ملامه حافظ چو طالب آمد جامی به جان شيرين حتي يذوق منه کاسا من الکرامهSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۴۲۵مفعول و فاعلاتن مفعول و فاعلاتن دامنکشان همیشد در شرب زرکشيده صد ماهرو ز رشکش جيب قصب دريده از تاب آتش می بر گرد عارضش خوی چون قطرههای شبنم بر برگ گل چکيده لفظی فصيح شيرين، قدی بلند چابک رویی لطيف زيبا، چشمی خوش کشيده ياقوت جانفزايش از آب لطف زاده شمشاد خوشخرامش در ناز پروريده آن لعل دلکشش بين وان خندهی پرآشوب وان رفتن خوشش بين وان گام آرميده آن آهوی سيهچشم از دام ما برون شد ياران چه چاره سازم با اين دل رميده؟ زنهار تا توانی اهل نظر ميازار دنيا وفا ندارد ای نور هر دو ديده تا کی کشم عتيبت از چشم دلفريبت روزی کرشمهای کن ای يار برگزيده گر خاطر شريفت رنجيده شد ز حافظ بازآ که توبه کرديم از گفته و شنيدهSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۴۲۴مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلناز من جدا مشو که توام نور ديدهایآرام جان و مونس قلب رميدهایاز دامن تو دست ندارند عاشقانپيراهن صبوری ايشان دريدهایاز چشم زخم دهر مبادت گزند از آنکدر دلبری به غايت خوبی رسيدهایمنعم مکن ز عشق وی ای مفتی زمانمعذور دارمت که تو او را نديدهایآن سرزنش که کرد تو را دوست حافظابيش از گليم خويش مگر پا کشيدهای؟Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۴۲۳فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن دوش رفتم به در ميکده خوابآلوده خرقه تردامن و سجاده شرابآلوده آمد افسوسکنان مغبچهی بادهفروش گفت بيدار شو ای رهرو خوابآلوده شستوشویی کن و آن گه به خرابات خرام تا نگردد ز تو اين دير خراب آلوده به هوای لب شيرينپسران چند کنی جوهر روح به ياقوت مذاب آلوده؟ به طهارت گذران منزل پيری و مکن خلعت شيب چو تشريف شباب آلوده پاک و صافی شو و از چاه طبيعت به درآی که صفایی ندهد آب ترابآلوده گفتم ای جان جهان دفتر گل عيبی نيست که شود فصل بهار از می ناب آلوده آشنايان ره عشق در اين بحر عميق غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده گفت حافظ لغز و نکته به ياران مفروش آه از اين لطف به انواع عتاب آلودهSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۴۲۲فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلنای که با سلسلهی زلف دراز آمدهایفرصتت باد که ديوانهنواز آمدهایساعتی ناز مفرما و بگردان عادتچون به پرسيدن ارباب نياز آمدهایپيش بالای تو ميرم چه به صلح و چه به جنگچون به هر حال برازندهی ناز آمدهایآب و آتش به هم آميختهای از لب لعلچشم بد دور که بس شعبدهباز آمدهایآفرين بر دل نرم تو که از بهر ثوابکشته غمزهی خود را به نماز آمدهایزهد من با تو چه سنجد که به يغمای دلممست و آشفته به خلوتگه راز آمدهایگفت حافظ دگرت خرقه شرابآلودهستمگر از مذهب اين طايفه بازآمدهای؟Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۴۲۱مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلندر سرای مغان رفته بود و آبزدهنشسته پير و صلایی به شيخ و شاب زدهسبوکشان همه در بندگيش بسته کمرولی ز ترک کله چتر بر سحاب زدهشعاع جام و قدح نور ماه پوشيدهعذار مغبچگان راه آفتاب زدهعروس بخت در آن حجله با هزاران نازشکسته کسمه و بر برگ گل گلاب زدهز شور و عربدهی شاهدان شيرين کارشکر شکسته سمن ريخته رباب زدهسلام کردم و با من به روی خندان گفتکه ای خمارکش مفلس شرابزدهکه اين کند که تو کردی؟ به ضعف همت و رایز گنجخانه شده خيمه بر خراب زدهوصال دولت بيدار ترسمت ندهندکه خفتهای تو در آغوش بخت خوابزدهبيا به ميکده حافظ که بر تو عرضه کنمهزار صف ز دعاهای مستجابزدهSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۴۲۰فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلنناگهان پرده برانداختهای يعنی چهمست از خانه برون تاختهای يعنی چهزلف در دست صبا گوش به فرمان رقيباين چنين با همه درساختهای يعنی چهشاه خوبانی و منظور گدايان شدهایقدر اين مرتبه نشناختهای يعنی چهنه سر زلف خود اول تو به دستم دادیبازم از پای درانداختهای يعنی چهسخنت رمز دهان گفت و کمر سر ميانو از ميان تيغ به ما آختهای يعنی چههر کس از مهرهی مهر تو به نقشی مشغولعاقبت با همه کج باختهای يعنی چهحافظا در دل تنگت چو فرود آمد يارخانه از غير نپرداختهای يعنی چهSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۴۱۹مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل وصال او ز عمر جاودان به خداوندا مرا آن ده که آن به به شمشيرم زد و با کس نگفتم که راز دوست از دشمن نهان به به داغ بندگی مردن بر اين در به جان او که از ملک جهان به خدا را از طبيب من بپرسيد که آخر کی شود اين ناتوان به گلی کان پايمال سرو ما گشت بود خاکش ز خون ارغوان به به خلدم دعوت ای زاهد مفرما که اين سيب زنخ زان بوستان به دلا دايم گدای کوی او باش به حکم آن که دولت جاودان به جوانا سر متاب از پند پيران که رای پير از بخت جوان به شبی میگفت حافظ کس نديدهست ز مرواريد گوشم در جهان بهSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۴۱۸مستفعلنفع مستفعلنفع گر تيغ بارد در کوی آن ماه گردن نهاديم الحکم لله آيين تقوا ما نيز دانيم ليکن چه چاره با بخت گمراه ما شيخ و واعظ کمتر شناسيم يا جام باده يا قصه کوتاه من رند و عاشق در موسم گل آن گاه توبه؟ استغفرالله مهر تو عکسی بر ما نيفکند آيينهرويا! آه از دلت آه الصبرٌ مُرٌّ و العمرُ فانٍ يا ليت شعری حَتام القاه حافظ چه نالی؟ گر وصل خواهي خون بايدت خورد در گاه و بیگاهSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۴۱۷مستفعلنفع مستفعلنفع عيشم مدام است از لعل دلخواه کارم به کام است الحمدلله ای بخت سرکش تنگش به بر کش گه جام زر کش گه لعل دلخواه ما را به رندی افسانه کردند پيران جاهل شيخان گمراه از دست زاهد کرديم توبه و از فعل عابد استغفرالله جانا چه گويم شرح فراقت چشمی و صد نم جانی و صد آه کافر مبيناد اين غم که ديدهست از قامتت سرو از عارضت ماه شوق لبت برد از ياد حافظ درس شبانه ورد سحرگاهSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۴۱۶مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلنخنک نسيم معنبر شمامهای دلخواهکه در هوای تو برخاست بامداد پگاهدليل راه شو ای طاير خجستهلقاکه ديده آب شد از شوق خاک آن درگاهبه ياد شخص نزارم که غرق خون دل استهلال را ز کنار افق کنيد نگاهمنم که بی تو نفس میکشم؟ زهی خجلتمگر تو عفو کنی ور نه چيست عذر گناه؟ز دوستان تو آموخت در طريقت مهرسپيدهدم که صبا چاک زد شعار سياهبه عشق روی تو روزی که از جهان برومز تربتم بدمد سرخگل به جای گياهمده به خاطر نازک ملالت از من زودکه حافظ تو خود اين لحظه گفت بسم اللهSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations









درود. دیروز بلوط جان پیشنهاد خوبی داد که از چت جی پی تی در باب اینکه ماه شُش عالم کبیر است بپرسیم، نتیجه خیلی جالب بود، بعلاوه من از این میان گرفتار بیت هر که شود صید عشق کی شود او صید مرگ/چون سپرش مه بود کی رسدش زخم تیر شدم..که مه در اینجا تا جایی که می دانم نماد نور و انسان کامله، آیا از اینجا می شود به این رسید که اوتاد سپر بلای جهانند🤔بعلاوه از اون آیه که دیروز گفتید یاد سهراب افتادم:گاه زخم هایی که به پا داشته ام زیر و بم های زمین را به من آموخته است
سلام صبح بخیر و شادی🌺🌹
تا بی خبر بمیرد در درد خود پرستی😔
سلام صبح پاییزی یکشنبه تون زیبـا🕊🌼 ان شاءالله امـروز بـرای تـک تـک دوستـانـم🕊🌼 هـمون روزی بشـه کـه آرزوشـو دارنــد 🕊🌼 پراز خیـر و بـرکت🕊🌼 پراز موفقیت و پراز محبت خدا🕊🌼 در زنــدگی روزتون بخیر🕊🌼
فرزین جان میشه یه بارم ما رو بخاطر خودمون بخوای نه بخاطر سوغاتی هامون 😉❤️
دارم با رواق و صدای سخن عشق زندگی میکنم… همدم اکثر روزهام شده.. نیاز به راهنماییتون دارم برای تهیه نسخه خوبی از حافظ و اسپینوزا.. پیشنهادتون چیه؟ مرسی پژمان
سلام صبحتون بخیر دوستان جان 🍷❤️🌹 عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آيد ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی🍁🌻🍀
خیال تو چو درآید به سینهی عاشق درون خانهی تن پر شود چراغ حیات درود بر ساقی شِکَّردهان ما و همرهان سرمستش... 🌿
یا نور فرزان جان امروز سالگرد صاعقه خودرن من است به وسیله جناب پدربزگ جانم خواجه عبدالله پیر میفروش هرات در میدان شماره ۲۲ اش لجا دقیقا سه سال پیش و چه خوش عزلی چه خوش بت پرستی صنم شماره ۲۲ ان هویی که همه های وهوی از اوست شمس من و خدای من
امروز با نفستنگی و سرفه بیدار شدم، فکر کنم این آنفولانزای جدید رو گرفتم. اما حالم خوبه چون قلبم پر از عشقه... صبحتون بخیر عاشقا🫀✨
سلام دوستان گلم شاید این عزل شماره ۱۳ سعدی کمک کند برای درک غزل بلند مرتبه ی امرور به جهان خرّم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست به غنیمت شمر ای دوست دم عیسیِ صبح تا دلِ مرده مگر زنده کنی کاین دم از اوست... به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیست به ارادت ببرم درد که درمان هم از اوست زخم خونینم اگر بِهْ نشود بِهْ باشد خنک آن زخم که هر لحظه مرا مرهم از اوست غم و شادی برِ عارف چه تفاوت دارد ساقیا باده بده شادیِ آن کاین غم از اوست پادشاهی و گدایی برِ ما یکسان است ...
دیشب تو مسیر جنوب و جزیره لاوان گفتم برم حافظیه یه سری بزنم نزدیک شیراز که شدم کم کم جلوبندی ماشین صدا داد رفتم داخل شیراز و وقتی رسیدم به جلوی حافظیه ساچمه های جلوبندی دونه دونه ریخت و ماشین دیگه حرکت نکرد پیاده شدم و به حافظیه نگاه کردم گفتم کاکو فکر کردم باهم رفیقیم.این چه وضع مهمون نوازی بود آخه در حافظیه رو بستن و کسی رو راه نمیدادن همینطوری تو دیوار گشتم و شماره یه تعمیرکار پیدا کردم پسر ۲۰ ستاله ای بود و بهش گفتم امشب حتما باید برم گفت ماشینت سر چشم من جا داره درستش میکنیم فقط من نیم
سلام صبح بخیر دوست های دوست داشتنی ❤❤❤❤🍁
سلام صبح بخیر خدمت مردم عزیز و شریف ایران قهرمان امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشید 🌹🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🌹❤❤❤❤❤❤❤❤❤🙏🙏🙏🙏
سلام صبح بخیر دوستان عزیز و گرامی 😍😍🍁🍁🙏🙏
سلام صبح بخیر عزیزان دل🤩🤩🤩🤩
چه شروعی چه غزلی🔥🔥🔥 دست از طلب ندارم تا کام من برآید روزتون به زیبایی این غزل ⚡🕊
یا عزیز میدان ۱۸ صدمیدان خواجه عبدالله مبالات ۲ "بیم آنست که باک داری که وی در احسان افزاید تو در طغیان افزایی، او در شرف افزاید «تو در سرف افزایی»، وی درستر افزاید تو در جرم افزایی." بیم ترس داشتن است از اینکه سه مورد برما اتفاق نیفتد نگران باشیم اول خدا لطف نیکی اش را بیفزاید ولی ما به جای جبران در سرکشی و بی بند باری زیاده روی کنیم دوم خدا به ما شرف و بزرگی بدهد وما به جایش در اسراف وهدر دادن ان بکوشیم سوم خداوند بدیهای ما را بیشتر می پوشاند ولی ما به جایش گناه و جرم را افزایش میدهیم
صبحتون بخیر به دور از خود پرستی☘️🤎🌷
🔆