Discoverرواق / Ravaq
رواق / Ravaq

رواق / Ravaq

Author: فرزآن

Subscribed: 1,080,380Played: 71,456,810
Share

Description

می‌ترسید بی‌آنکه بداند می‌ترسد.
غمگین بود بی‌آنکه بداند از چه.
می‌خواست برود، بی‌آنکه بداند به کجا.
دلتنگ بود، بی‌آنکه بداند برای که.
_
پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم می‌پردازه و ساده‌تر از اسمش، ریشه‌ی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی می‌کنه، غمها، ترسها، آرزوها.
هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم
558 Episodes
Reverse
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۴۹فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن ای که مهجوری عشاق روا می‌داری عاشقان را ز بر خويش جدا می‌داری تشنه‌ی باديه را هم به زلالی درياب به اميدی که در اين ره به خدا می‌داری دل ببردی و بحل کردمت ای جان ليکن به از اين دار نگاهش که مرا می‌داری ساغر ما که حريفان دگر می‌نوشند ما تحمل بکنیم ار تو روا می‌داری ای مگس حضرت سيمرغ نه جولانگه توست عرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری تو به تقصير خود افتادی از اين در محروم از که می‌نالی و فرياد چرا می‌داری؟ حافظ از پادشهان پايه به خدمت طلبند سعی‌نابرده چه امّيد عطا می‌داری؟Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««می‌بهـا🍷»»»»»غزل نمره ۴۴۸فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن ای که در کوی خرابات مقامی داری جم وقت خودی ار دست به جامی داری ای که با زلف و رخ يار گذاری شب و روز فرصتت باد که خوش صبحی و شامی داری ای صبا سوختگان بر سر ره منتظرند گر از آن يار سفرکرده پيامی داری خال سرسبز تو خوش دانه عيشی‌ست ولی بر کنار چمنش وه که چه دامی داریبوی جان از لب خندان قدح می‌شنوم بشنو ای خواجه اگر زان که مشامی داری چون به هنگام وفا هيچ ثباتيت نبود می‌کنم شکر که بر جور دوامی داری نام نيک ار طلبد از تو غريبی چه شود تویی امروز در اين شهر که نامی داری بس دعای سحرت حارس جان خواهد بود تو که چون حافظ شبخيز غلامی داریSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««می‌بهـا🍷»»»»»غزل نمره ۴۴۷مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلبيا با ما مورز اين کينه داریکه حق صحبت ديرينه دارینصيحت گوش کن کاين در بسی بهاز آن گوهر که در گنجينه داریبه فرياد خمار مفلسان رسخدا را گر می دوشينه داریوليکن کی نمايی رخ به رندانتو کز خورشيد و مه آيينه داریبد رندان مگو ای شيخ و هش دارکه با حکم خدایی کينه دارینمی‌ترسی ز آه آتشينمتو دانی خرقه‌ی پشمينه دارینديدم خوشتر از شعر تو حافظبه قرآنی که اندر سينه داریSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««می‌بهـا🍷»»»»»غزل نمره ۴۴۶مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن صبا تو نکهت آن زلف مشک‌بو داری به يادگار بمانی که بوی او داری دلم که گوهر اسرار حسن و عشق در اوست توان به دست تو دادن گرش نکو داری در آن شمايل مطبوع هيچ نتوان گفت جز اين قدر که رقيبان تندخو داری نوای بلبلت ای گل کجا پسند افتد که گوش و هوش به مرغان هرزه‌گو داری ز جرعه‌ی تو سرم مست گشت نوشت باد خود از کدام خم است اين که در سبو داری؟ به سرکشی خود ای سرو جويبار مناز که گر بدو رسی از شرم سر فرو داری دم از ممالک خوبی چو آفتاب زدن تو را سزد که غلامان ماه رو داری قبای حسن‌فروشی تو را برازد و بس که همچو گل همه آيين رنگ و بو داری ز کنج صومعه حافظ مجوی گوهر عشق قدم برون نه اگر ميل جستجو داریSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهــا»»»»»غزل نمره ۴۴۵مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن تو را که هر چه مراد است در جهان داری چه غم ز حال پریشان عاشقان داری؟ بخواه جان و دل از بنده و روان بستان که حکم بر سر آزادگان روان داری ميان نداری و دارم عجب که هر ساعت ميان مجمع خوبان کنی ميانداری بياض روی تو را نيست نقش درخور از آنک سوادی از خط مشکين بر ارغوان داری بنوش می که سبک‌روحی و لطيف مدام علی‌الخصوص در آن دم که سر گران داری مکن عتاب از اين بيش و جور بر دل ما مکن هر آن چه توانی که جای آن داری به اختيارت اگر صد هزار تير جفاست به قصد جان من خسته در کمان داری بکش جفای رقيبان مدام و جور حسود که سهل باشد اگر يار مهربان داری به وصل دوست گرت دست می‌دهد يک دم برو که هر چه مراد است در جهان داری چو گل به دامن از اين باغ می‌بری حافظ چه غم ز ناله و فرياد باغبان داری؟Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۴۴مفعول و فاعلاتن مفعول و فاعلاتن شهری‌ست پرظريفان و از هر طرف نگاری ياران صلای عشق است گر می‌کنيد کاری چشم فلک نبيند زين طرفه‌تر جوانی در دست کس نيفتد زين خوبتر نگاری هرگز که ديده باشد جسمی ز جان مرکب؟بر دامنش مبادا زين خاکيان غباری چون من شکسته‌ای را از پيش خود چه رانی که‌أم غايت توقع بوسی‌ست يا کناری می بی‌غش است درياب وقتی خوش است بشتاب سال دگر که دارد اميد نوبهاری؟ در بوستان حريفان مانند لاله و گل هر يک گرفته جامی بر ياد روی ياری چون اين گره گشايم؟ وين راز چون نمايم؟ دردی و سخت دردی، کاری و صعب کاری هر تار موی حافظ در دست زلف شوخی مشکل توان نشستن در اين چنين دياریSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
نور ز خورشید جوی بو که برآیدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۴۳مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری خورد ز غيرت روی تو هر گلی خاری ز کفر زلف تو هر حلقه‌ای و آشوبی ز سحر چشم تو هر گوشه‌ای و بيماری مرو چو بخت من ای چشم مست يار به خواب که در پی است ز هر سويت آه بيداری نثار خاک رهت نقد جان من هر چند که نيست نقد روان را بر تو مقداری دلا هميشه مزن لاف زلف دلبندان چو تيره رای شوی کی گشايدت کاری؟ سرم برفت و زمانی به سر نرفت اين کار دلم گرفت و نبودت غم گرفتاری چو نقطه گفتمش اندر ميان دايره آی به خنده گفت که ای حافظ اين چه پرگاری؟Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۴۲مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن به جان او که گرم دسترس به جان بودی کمينه پيشکش بندگانش آن بودی بگفتمی که بها چيست خاک پايش را اگر حيات گران‌مايه جاودان بودی به بندگی قدش سرو معترف گشتی گرش چو سوسن آزاده ده زبان بودی به خواب نيز نمی‌بينمش چه جای وصال چو اين نبود و نديديم باری آن بودی اگر دلم نشدی پايبند طره‌ی او کی‌اش قرار در اين تيره‌خاکدان بودی به رخ چو مهر فلک بی‌نظير آفاق است به دل دريغ که يک ذره مهربان بودی درآمدی ز درم کاشکی چو لمعه‌ی نور که بر دو ديده ما حکم او روان بودی ز پرده ناله‌ی حافظ برون کی افتادی اگر نه همدم مرغان صبح‌خوان بودیSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۴۱مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن چه بودی ار دل آن ماه مهربان بودی که حال ما نه چنين بودی ار چنان بودی بگفتمی که چه ارزد نسيم طره‌ی دوست گرم به هر سر مویی هزار جان بودیعیان شدی که بها چیست خاک کویش رااگر حیات گران‌مایه جاودان بودی برات خوشدلی ما چه کم شدی يا رب گرش نشان امان از بد زمان بودی؟ گرم زمانه سرافراز داشتی و عزيز سرير عزتم آن خاک آستان بودی ز پرده کاش برون آمدی چو قطره‌ی اشک که بر دو ديده‌ی ما حکم او روان بودیاگر نه دايره‌ی عشق راه بربستي چو نقطه حافظ بیدل نه در ميان بودیSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۴۰مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلنسحر با باد می‌گفتم حديث آرزومندیخطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندیدعای صبح و آه شب کليد گنج مقصود استبدين راه و روش می‌رو که با دلدار پيوندیقلم را آن زبان نبود که سر عشق گويد بازورای حد تقرير است شرح آرزومندیالا ای يوسف مصری که کردت سلطنت مغرورپدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندیجهان پير رعنا را ترحم در جبلت نيستز مهر او چه می‌پرسی در او همت چه می‌بندی؟همایی چون تو عالی‌قدر حرص استخوان تا کی؟دريغ آن سايه‌ی همت که بر نااهل افکندیدر اين بازار اگر سودی‌ست با درويش خرسند استخدايا منعمم گردان به درويشی و خرسندیبه شعر حافظ شيراز می‌رقصند و می‌نازندسيه‌چشمان کشميری و ترکان سمرقندیابیات الحاقی:(دل اندر زلف لیلی بند و کار از عقل مجنون کنکه عاشق را زیان دارد مقالات خردمندیبه سحر غمزه‌ی فتان دوابخشی و دردانگیزبه چین زلف مشک‌افشان دلارامی و دلبندی)Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۳۹مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلن ديدم به خواب دوش که ماهی برآمدی کز عکس روی او شب هجران سر آمدی تعبير چیست؟ يار سفرکرده می‌رسد ای کاش هر چه زودتر از در درآمدی ذکرش به خير ساقی فرخنده‌فال من کز در مدام با قدح و ساغر آمدی خوش بودی ار به خواب بديدی ديار خويش تا ياد صحبتش سوی ما رهبر آمدی آن عهد ياد باد که از بام و در مرا هر دم پيام يار و خط دلبر آمدی خامان ره نرفته چه دانند ذوق عشق دريادلی بجوی دليری سرآمدیفيض ازل به زور و زر ار آمدی به دست آب خضر نصيبه‌ی اسکندر آمدی ور ديگری به شيوه‌ی حافظ زدی قلم مقبول طبع شاه هنرپرور آمدیکی يافتی رقيب تو چندين مجال ظلم مظلومی ار شبی به در داور آمدی؟آن کو تو را به سنگدلی گشت رهنمون ای کاشکی که پاش به سنگی برآمدیSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۳۸مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل سَبت سلمي بصُدغَيها فوادي و روحي کل يوم لي يُنادي نگارا بر من بیدل ببخشای و واصلني علي رغم الاعادي حبيبا در غم سوداي عشقت توکلنا علي رب العبادی امن انکرتني عن عشق سلمي تَز اول آن روی نِهکو بِوادی که همچون مه‌ت ببوتن دل و ایره غريق العشق في بحر الودادی به پی‌ماچان غرامت بسپريمن غرت يک وی‌روشتی از اَما دی غم اين دل بواتت خورد ناچار و غر نه وابنی آنچت نشادی دل حافظ شد اندر چين زلفت بليل مُظلمٍ و الله هاديSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۳۷مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان ای قصه‌ی بهشت ز کويت حکايتی شرح جمال حور ز رويت روايتی انفاس عيسی از لب لعلت لطيفه‌ای و آب خضر ز نوش لبانت کنايتی هر پاره از دل من و از غصه قصه‌ای هر سطری از خصال تو وز رحمت آيتی کی عطرسای مجلس روحانيان شدی گل را اگر نه بوی تو کردی رعايتی در آرزوی خاک در يار سوختيم ياد آور ای صبا که نکردی حمايتی ای دل به هرزه دانش و عمرت به باد رفت صد مايه داشتی و نکردی کفايتی بوی دل کباب من آفاق را گرفت اين آتش درون بکند هم سرايتی در آتش ار خيال رخش دست می‌دهد ساقی بيا که نيست ز دوزخ شکايتی دانی مراد حافظ از اين درد و غصه چيست؟ از تو کرشمه‌ای و ز خسرو عنايتیSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۳۶مفعول و مفاعیل و مفاعیل و فعولنآن غاليه‌خط گر سوی ما نامه نوشتیگردون ورق هستی ما درننوشتیهر چند که هجران ثمر وصل برآرددهقان جهان کاش که اين تخم نکشتیآمرزش نقد است کسی را که در اين جاياری‌ست چو حوری و سرایی چو بهشتیدر مصطبه‌ی عشق تنعم نتوان کردچون بالش زر نيست بسازيم به خشتیمفروش به باغ ارم و نخوت شداديک شيشه می و نوش لبی و لب کشتیتا کی غم دنيای دنی ای دل دانا؟حيف است ز خوبی که شود عاشق زشتیآلودگی خرقه خرابی جهان استکو راهروی اهل دلی پاک‌سرشتیاز دست چرا هشت سر زلف تو حافظتقدير چنين بود چه کردی که نهشتی؟Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۳۵مفعول و فاعلاتن مفعول و فاعلاتنبا مدعی مگوييد اسرار عشق و مستیتا بی‌خبر بميرد در درد خودپرستیعاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آيدناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستیدوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانمبا کافران چه کارت گر بت نمی‌پرستی؟سلطان من خدا را زلفت شکست ما راتا کی کند سياهی چندين درازدستی؟در گوشه‌ی سلامت مستور چون توان بودتا نرگس تو با ما گويد رموز مستیآن روز ديده بودم اين فتنه‌ها که برخاستکز سرکشی زمانی با ما نمی‌نشستیعشقت به دست طوفان خواهد سپرد حافظچون برق از اين کشاکش پنداشتی که جستیSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۳۴مفعول و فاعلاتن مفعول و فاعلاتن ای دل مباش يک دم خالی ز عشق و مستی وآنگه برو که رستی از نيستی و هستی گر جان به تن ببينی مشغول کار او شو هر قبله‌ای که بينی بهتر ز خودپرستی با ضعف و ناتوانی همچون نسيم خوش باش بيماری اندر اين ره بهتر ز تندرستی در مذهب طريقت خامی نشان کفر است آری طريق رندی چالاکی است و چستی تا علم و عقل بينی بی‌معرفت نشينی يک نکته‌ات بگويم خود را مبين که رستی در آستان جانان از آسمان ميانديش کز اوج سربلندی افتی به خاک پستی خار ار چه جان بکاهد گل عذر آن بخواهد سهل است تلخی می در جنب ذوق مستی صوفی پياله‌پيما حافظ قرابه‌پرهيز ای کوته‌آستينان تا کی درازدستی؟Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۳۳فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلنای که بر ماه از خط مشکين نقاب انداختی لطف کردی سايه‌ای بر آفتاب انداختی تا چه خواهد کرد با ما آب و رنگ عارضت حاليا نيرنگ نقشی خوش بر آب انداختیطاعت من گرچه از مستی خرابم رد مکنکاندرین شغلم به امید ثواب انداختی گوی خوبی بردی از خوبان خلخ شاد باش جام کيخسرو طلب کافراسياب انداختیداور داراشکوه ای آن که تاج آفتاب از سر تعظيم بر خاک جناب انداختی باده‌ نوش از جام عالم‌بين که بر اورنگ جم شاهد مقصود را از رخ نقاب انداختیزينهار از آب آن عارض که شيران را از آن تشنه‌لب کشتی و گردان را در آب انداختی هر کسی با شمع رخسارت به وجهی عشق باخت زان ميان پروانه را در اضطراب انداختی گنج عشق خود نهادی در دل ويران ما سايه‌ی دولت بر اين کنج خراب انداختی خواب بيداران ببستی وانگه از نقش خيال تهمتی بر شب‌روان خيل خواب انداختی پرده از رخ برفکندی يک نظر در جلوه‌گاه و از حيا حور و پری را در حجاب انداختی از فريب نرگس مخمور و لعل می‌پرست حافظ خلوت‌نشين را در شراب انداختیSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۳۲مفعول و فاعلاتن مفعول و فاعلاتنمخمور جام عشقم ساقی بده شرابیپر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبیوصف رخ چو ماهش در پرده راست نايدمطرب بزن نوایی ساقی بده شرابیشد حلقه قامت من تا بعد از اين رقيبتزين در دگر نراند ما را به هيچ بابیدر انتظار رويت ما و اميدواریوز عشوه‌ی وصالت ما و خيال و خوابیمخمور آن دو چشمم آيا کجاست جامیبيمار آن دو لعلم آخر کم از جوابی؟حافظ چه می‌نهی دل اندر در خيال خوبان؟کی تشنه سير گردد از لمعه‌ی سرابی؟Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۳۱مفاعیلن مفاعیلن مفاعیللبش می‌بوسم و درمی‌کشم می به آب زندگانی برده‌ام پی نه رازش می‌توانم گفت با کس نه کس را می‌توانم ديد با وی لبش می‌بوسد و خون می‌خورد جام رخش می‌بيند و گل می‌کند خوی بده جام می و از جم مکن ياد که می‌داند که جم کی بود و کی کی؟ بزن در پرده چنگ ای ماه مطرب رگش بخراش تا بخروشم از وی گل از خلوت به باغ آورد مسند بساط زهد همچون غنچه کن طی چو چشمش مست را مخمور مگذار به ياد لعلش ای ساقی بده می نجويد جان از آن قالب جدایی که باشد خون جامش در رگ و پی زبانت درکش ای حافظ زمانی حديث بی‌زبانان بشنو از نیSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
loading
Comments (155544)

Ghazaleh Soltani

فرزان، امروز برای بار چندم نجاتم دادی؛ هم از تو ممنونم و هم از حافظ

Dec 29th
Reply

Mahyar Mirkeshvari

بس که از یادِ جوانی گفته‌ام رنج و امید می‌گذارم شب به بالین روی،هم موی سپید تا که احساسِ جوانی می چکد از چشمِ تر عمر می‌گوید کجا رفت آن جوانی و کجا بختِ سعید . . . چشم انتظارِ حلقه‌ی عشاق‌ایم

Dec 29th
Reply

Yegane

چه روزایی که باهم نبودیم... دوشنبه۸ دی ۱۴۰۴

Dec 29th
Reply

Amir Lalezar

خدانگهدار رواق به سال ۱۴۰۴

Dec 29th
Reply

Sayeh

«ذهن ما، ساحت دایره ما رو کوچک کرده …»…خیلی میفهمم اما از طرفی گاهی سخته برام تشخیص بین ذهن (برساخته) و آگاهی (ساحت فاصله گرفتن از دایره) برای خودم اینطور عملیش میکنم که هر احساس و هیجانی برای ذهنه …و خوب سعی میکنم ببینمش حداقل نه اینکه لزوما بتونم کار خاصی برای مقابله باش انجام بدم…گاهی هم میترسم میگم نکنه دانش و آگاهیم داره برساخته و ذهنم رو پربارتر میکنه…«شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن»

Dec 29th
Reply (1)

محسن نیساری

https://www.instagram.com/reel/DSTSutOir6P/?igsh=MTRuaXdteHMwNjJ0cA== برای فرزان

Dec 29th
Reply

Heliabdq

یه حسی میگه بعد تموم شدن این پادکست من ، من قبلی نخواهم بود 🫠

Dec 29th
Reply

Zahra Hashemi

💙💙💙

Dec 29th
Reply

Reza Azadghalb

مثه همیشه عالی، روز یکه بدون صدای سخن عشق بگذره، دنیا ما رو می‌بلعد. ۱۴۰۴.۱۰.۸ #رواق

Dec 29th
Reply

naazi_re

شروع که کردین دخترم گفت چرا زندگی نمیگه... 😁🥲(دخترم فقط ۲ سال و ۳ ماهشه!)

Dec 29th
Reply

Farzin RJB

درود فرزان عزیز .. من از اراک شنونده شما هستم .. قدیمی‌های اراک بِشکن زدن با صدای زیاد رو چغانه میگفتن .. یا اصطلاحاً چَغّونه 😁👌

Dec 29th
Reply

nasim langari

من ماموریت امروز رو اومدم اینجا🕊

Dec 29th
Reply

Sophish

من به حافظ رفتم، هی میخوام آدم باشم عاشق‌طوری باشم، خانوم باشم،ولی وسطش یهو پاچه‌ورمالیده میشم میچسبم به شیخ و زاهد😐😂😂

Dec 29th
Reply

Sophish

آخ ببین ببین، تازه این اپیزودو شروع کردم، ببین چقدددد اون فرزآن بانمک دوست داشتنی برگشته😍😍اونجا که میگی تا دم وارمر هم برم دنبالم میاید، اونجا که میگی لذت ببرید آ😍😍ترو خدا تااخر اپیزود همین باش، مث قوری پیرکس‌ت بمون،یهو تفلون نشو🥹🥹خدایا اگه فرزآن تاآخر اپیزود همین باشه،نذر میکنم خودش برا گربه ها غذا بخره ببره پارک😍😆😆😆

Dec 29th
Reply

Sophish

ولی اونجا که میگه: ما تحمل بکنیم ار تو روا میداری دلم میخواد اون "تو" رو بگیرم جرواجر کنم☹️☹️خیلی مظلومانس خیلی تنهاس خیلی غمگینه ،اصلا نمیتونم نظاره‌گر باشم و دست به عمل نزنم☹️☹️☹️😂😂والا همیشه که نمیشه خانومی کنم هوی " تو" هرکی هستی،خیر نبینی😒😒😆😆

Dec 29th
Reply

Sophish

فرزآن میخوام بیخود و بیجهت بهت گیر بدم ولی هیچی پیدا نکردم😒😒☹️☹️😆😆پس به همین گیر میدم که ایششش چرا هیچی نگفتی که ملس باشه واسه گیر دادن😒😒اه

Dec 29th
Reply

Saeed

خیلی جالبه،یکی‌از‌نقدهایی که به استاد شجریان میکنن در مورد "بیان بد" ایشونه و شما الان برعکسش رو گفتی

Dec 29th
Reply

Ipek atasay

فرزآن جان چه خوبه که از رادیو اومدی بیرون اگه نمیومدی بیرون من با شنیدن صدای جادویی کی اینقدر حالم خوب میشد؟! منتظر شنیدن صدای کی بودم هرروز؟! دلم برای صدای کی تنگ میشد؟! 🫶🏻

Dec 29th
Reply

Zeinab bgz

واقعا خداروشکر که دیگه صدا و سیما نیستی . جدا از اینکه الان مستقل شدی و بیشتر از کاری که انجام میدی لذت میبری ، مجبور نیستی قاطی یک مشت پاچه خوار بدبخت باشی‌

Dec 29th
Reply

Sina Samimi

میخوام برا اینکه بتونم دوست دارم دوست دارم بکنم روزی که تموم میکنی برنامه رو رسیده باشم و حضور داشته باشم

Dec 29th
Reply