62 - بیباک در جنگ - آتنا بیباک - بخش سوم
Update: 2025-10-27
110
Description
بیباک در جنگ - آتنا بیباک - بخش سوم
خوش اومدید به بخش اول از قصه زندگی آتنا بیباک
تو این اپیزود در مورد موشک باران، پناهگاه، مرز های خروجی اوکراین، همدلی مردم با هم، برگشتن به ایران، بازگشت به اوکراین و زندگی تو جنگ میشنوید
-----------------------------------------
حمایت مالی از راوی
حمایت از داخل ایران
reymit.ir/ravipodcast
حمایت از خارج ایران
patreon.com/c/RaviPodcast
-------------------------------------------------------------------------------------------
اسپانسر این اپیزود
اسنپتریپ
در اسنپ تریپ با چند کلیک میتوانید پروازها و اقامتگاهها و هتل های مختلف را بررسی کرده و با انتخاب مناسبترین گزینهها سفر خوشی را تجربه کنید.
وبسایت
snapptrip.com
اینستاگرام
instagram.com/snapptrip
----------------------------------------------
راه های ارتباطی برای اسپانسرینگ
اینستاگرام
ایمیل
podcastravi@gmail.com
-------------
پادکست های دیگر ما
راوی شو
پادکست چهارراه کامپیوتر
لالالند
-------------
پادکستر: آرش کاویانی
طراح گرافیک و مدیر شبکه های اجتماعی: لیلی سیارسریع
-------------
کانال یوتوب پادکست راوی
کانال یوتوب چهارراه کامپیوتر
-------------
اینستاگرام مارو دنبال کنید😊
instagram.com/ravi.podcast
Ravipodcast.ir
Hosted by Simplecast, an AdsWizz company. See pcm.adswizz.com for information about our collection and use of personal data for advertising.
In Channel
























چقدر این نقطه نظر آتنا رو دوست داشتم همونجا که گفت دیدن صحنه های زندگی در کنار صحنه های جنگزدگی حکم جوانه زدن داشت و تکثیر می شد.دقیقا جنگ ایران و عراق وقتی پایگاه چهارم شکاری دزفول خالی از سکنه شد مادرم تصمیم گرفت برگردیم سرزندگیمون تا کنار پدرم باشیم دیدن بازی ما سه تا بچه تو خیابون جلوی خونه به مردان که دور از زن و بچه مونده بودن روحیه می داد و طولی نکشید که کم کم همه خانواده ها برگشتند و زندگی دوباره جون گرفت.
دمت گرم آتنا چه خوبه به خودت باور داری اینجوری مهم نیست زندگی چی برات چیده مهم اینه تو از پسش برمیای،مرسی از راوی بخاطر این پادکست تاثیر گذار
هر صحنه ایی که تعریف کرد تصویری که ازش استوری گذاشته بود تو ذهنم اومد و باهاش اشک ریختم آتنای عزیز ممنونم که هرچی یادگرفتی رو به اشتراک میزاری🙏🏻 مراقب خودت باش دختر مهربون🌹 ببخشید که طولانی شد
هر صحنه ایی که تعریف کرد تصویری که ازش استوری گذاشته بود تو ذهنم اومد و باهاش اشک ریختم آتنای عزیز ممنونم که هرچی یادگرفتی رو به اشتراک میزاری🙏🏻 مراقب خودت باش دختر مهربون🌹 ببخشید که طولانی شد
استوری میزاشت از فرط نگرانی تا صبح خوابم نگرفت و خودم هم تعجب کرده بودم که تا حالا حتی با اتنا حرفم نزدی چقدر نگرانشی ولی اونقدر تو پیج اتنا اون موقع که جنگ نبود من ازش نکته ها یادگرفته بودم و انقدر میفهمم که انسانیت مرز نمیشناسه انسانیت قوم وقبیله نمیشه انسانیت زن و مرد و رنگ و نژاد نمیشناسه من واقعا متاسفم برای انسان هایی که همدردی رو یادنگرفتند انقدر زخم خوردن که متاسفانه فقط یادگرفتن زخمی کنن تا زنده بودن چقدر نکته تو این حرفهای اتنا بود که شما نشنیدید ادامه داره
کامنتهای این پادکست واقعا برام عجیبه اینکه تونستیم با یه گفتگو با هر موضوعی ارتباط بگیریم یا نه چه ربطی به مجری یا شخصیت که الان اینجا آتنا جان هستن داره !!!! کی و کجا وکی به ما یاد داده که اگر نمیتونیم همدردی کنیم باید طرف مقابل روتخریب کنیم و بگیم تو ایراد داری تو خوب نبودی ،کی و کجا و چه طوری به ما یاد دادند که همیشه تو قضاوت و مقایسه باشیم . من خودم اون دو روزی که اتنا تو راه بود و لایو گذاشت رو دقیق یادمه من خودم هم باورم نمیشد من یکی از اون دو شب رو که اتنا از خودشون استوری ادامه داره
خیلی عالی و جذاب بود 😍 بیصبرانه منتظر قسمتهای بعد هستم.
من در دوران جنگ شاگرد ایشون بودم ،تن و بدن من میلرزید وقتی آژیر وسط کلاس بصدا در میومد، ولی آتنا جان کلاس رو ادامه میدادن، میفهمیدم داره عذاب میکشه ولی خم به ابرو نمیاورد وقتایی بود با شمع کلاس رو میگذروند ولی کنسل نمیکرد ببینید راحت ترین کار در این مواقع کنسل کردنه ولی ادامه میداد آتنا برای من نماد ادامه دادنه محور مقاومت که میگن خود ِآتناست 😄
یه جوری صحبت میکنه انگار مجبور بوده ! انتخاب خودش بوده که برگرده
الان از هر سه تا ایرانی یه نفرو رندوم انتخاب کنی زندگیش از این خانم سخت تر بوده؛دقیقا کجاش بی باک بوده من نفهمیدم.
من از همین جا به آتنای عزیز سلام میکنم از زمان پیج ملکه زیبای ایشون رو میشناسم چقدر تو این چند سال رفتارشون مستقیم و غیرمستقیم منو تحت تاثیر قرارداد بزرگم کرد روحمو جلا دادن امید به زندگی بهم دادن چقدر امیدها در ناامیدی درون من جوونه زد. ممنون که بودی آتنای عزیز
ودر عوض در شهر ساری،اگه میفهمیدند از تهران اومدیم جنسهاشون رو چند برابر میفروختن
توی جنگ دوازده روزه،در شهر سمنان توی صف پمپ بنزین یه زن و شوهر جوون به ماشینهای پلاک تهران به تعداد افراد ماکارونی میدادن،دمشون گرم
بسبار زیباو آموزنده بود سپاسگزارم
دلیل روایت داستان زندگی این خانم رو نفهمیدم. یه زندگی عادی که از دندانپزشکی منصرف شدند و در شغل دیگری موفق شدند و در جنگ اکراین از کشور اومدند بیرون و دوباره برگشتند.
میدونید ایشون زن موفقیه و خب سر سخت و جنگنده اما اما اما این شرایط زندگی ایشون واقعا عالی بود ایشون متولد ۶۶ ولی در س۰ح بچه های ۸۰ امکانات داشتن اینکه جلو رو مامان و بابات وایسی قفل بود اون زمان ایشون باباشون برای ۵ یا ۶ سالگیشون اموزش از راه دور گرفتن مشخص خیلی هامون نمیتونیم باشون همزاد پنداری کنیم چون هنوز هم شرایط مشابهشونو نداریم
چرا اپیزود ۴ منتشر نمیشه پس!!
برای من چندان جالب نبود
ممنون از زحماتتون. اما واقعا ماجراشون نه خیلی الهامبخش بود و نه اتفاق خاصی داخلش افتاده بود که 4 قسمت ازش ساختین. شاید برای اروپاییها جالب باشه اما برای ما خیلی عادی بود. اون بخش جنگی که بدترش، توی جنگ 12 روزه سرمون اومد. 8 سال جنگ تحمیلی داشتیم، چه روایتهایی که از خرمشهر و آبادان و اهواز و کردستان و... شنیده و گفته نشدن. هنوز هم تروماهای اون جنگ با ما هست. مهاجرت برای تحصیل و تنهایی و چالشهای زندگی هم برای ما ایرانیها تکراریه. بعد پادکستهاتون معمولا شدید به فکر میرفتم اما این بار نه!
وقتی شروع میکنم به گوش دادن یک قصه خودم رو همچون مسافر میبینم که دلم نمیخواد این مسافرت تموم بشه و به آخر قصه که میرسم دلم میگیره واقعا خیلی خوب روایت میکنید و تنها پادکست هست که واقعا از شنیدنش لذت میبرم و ارزش گوش دادن و وقت گذاشتن دارد.